من از جلو دادم تو از عقب نده!

من این داستانو از كسی شنیدم . دیدم جالب گفتم شما هم بخونین . . .

تابستون سال 69 بود كه ما ماشین خودمون رو فرو خته بودیم ومدتی برای مسافرت های بین شهری از اتوبوس استفاده می كردیم ، همسن های من و قدیمی ها حتما بیاد دارند كه معمولا نیم ساعت قبل از رسیدن به مقصد شاگرد راننده از اول اتوبوس شروع به جمع آوری كرایه ها می كرد تا دیگه مسافرین هنگام پیاده شدن معطل نشوند .
جمعه به یك مهمانی در كرج دعوت شدیم و بعد از ظهر جمعه داشتیم به سمت تهران بر می گشتیم كه خانم مسنی به همراه زنی جوان سوار اتوبوس شدند و چون ماشین جا نداشت ، شاگرد راننده جای خودش رو كه در جلوی اتوبوس و روبروی راننده بود به خانم پیر داد و زن جوان هم در ته اتوبوس به سختی جایی برای خودش پیدا كرد . در نیمه های راه بود كه شاگرد راننده شروع به جمع آوری كرایه كرد ، خانم مسن به خاطر اینكه اولین نفر بود زود كرایه 2 نفر رو داد و هنوز شاگرد راننده به نیمه اتوبوس نرسیده بوده كه خانم مسن با لهجه شیرین قزوینی داد زد : اقدس ، من از جلو دادم تو از عقب نده !
یكهو اتوبوس تركید از خنده و مردم تا زمان رسیدن اتوبوس به ایستگاه داشتند از خنده منفجر می شدند !!!